زن‌های دهه پنجاهی و شصتی…

زنای دهه پنجاهی و شصتی، زنای قصه‌های نگفته‌ان.
بزرگ شدن بین صف های طولانی و صدای آژیر قرمز… با دفتر مشق ارزون و مداد قرمز کمرنگ.
اونایی که بچگی‌شون رو با نوار کاست و تلویزیون سیاه‌وسفید گذروندن،
جوانی‌شون رو با ویدئو قاچاق و انتظار برای یک پیامک از نوکیا ۱۱۰۰.
زنای دهه پنجاهی و شصتی… بزرگ شدن با بوی نفت بخاری،
با قاشق‌های استیل و سفره‌های ساده‌ای که مادر همیشه براشون عشق می‌پخت.

اونا نسلِ بین‌دو‌راهی بودن… نه اون‌قدر سنتی که پناه ببرن به دیروز، نه اون‌قدر مدرن که راحت باشن توی امروز.
زنای دهه پنجاهی و شصتی، رویای دانشگاه داشتن، ولی باید با هزار جور باید و نباید می‌جنگیدن.
لبخند می‌زدن، حتی وقتی دلتنگی زیر پوست‌شون غوغا می‌کرد.
مادر شدن با کمترین توقع، همسر شدن با بیشترین مسئولیت.

اونا یاد گرفتن بجنگن، ولی آروم…
یاد گرفتن بسازن، حتی وقتی دل‌شون پر از ویرونی بود.
زنای دهه پنجاهی و شصتی، نه فقط یک نسل، بلکه خاطره‌ی یک دوره‌ن.
دوره‌ای که عشق پنهونی بود، نامه عاشقانه یعنی دستخط…
و امید، فقط یک جمله‌ی کوتاه بود: «همه‌چی درست میشه ❤️

+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۴ساعت ۴:۲۵ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  |