تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم.
. بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین.
دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم :
راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه.
تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم….وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر.
ربطی نداره متاهلی یا مجرد
مکث را تمرین کن.
گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامه اش میدیم . . .
گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم . . .
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم . . .
و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . . تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم… بدونیم. . . .
کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی . . . گاهی های زندگیمون باشیم . . .
کاش یادمون نره که فقط:
یکبار زنده ایم و زندگی میکنیم فقط یکبار
+ نوشته شده در سه شنبه دوم مرداد ۱۴۰۳ساعت ۶:۱۶ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
🌹غلط ننویسیم و غلط تلفظ نکنیم*🌹 تلفظ درستِ کلمات و معنی صحیح آنها را یاد بگیریم : غلط : گرگ باران دیده غلط : خواب زَن چپه غلط : بَعضِ شما نباشه غلط : پیار سال غلط : تخمه ژاپنی غلط : پهباد غلط : تیلیت (آبگوشت و آبدوغ) غلط : ضربالعجل غلط : طاق زدن غلط : پارس کردن سگ غلط : فلاکس چای غلط : جد و آباد غلط : ظرص قاطع غلط : راجبِ غلط : پیشِ قاضی و مَلَقبازی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۲ساعت ۱۱:۲۹ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
این متن فوق العاده زیباست
یکی تو ۲۳ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ۱۰ سال بعد به دنیا میاره،
اون یکی ۲۹ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره
یکی ۲۵ سالگی فارغ التحصیل میشه ولی ۵ سال بعدش کار پیدا میکنه، اون یکی ۲۹ سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه
یکی ۳۰ سالگی رئیس شرکت میشه و در ۴۰ سالگی فوت میکنه، اون یکی ۴۵ سالگی رئیس شرکت میشه و تا ۹۰ سالگی عمر میکنه
تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر. تو توی زمان خودت و با شرایط خودت زندگی میکنی پس آرام باش، از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن.
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم آبان ۱۴۰۱ساعت ۵:۳۷ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
*امشب فرزندان خود را اینطور دعاڪنیم :* *1-(یا حافظ)*
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۱ساعت ۸:۰ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
وقتی ناراحتی، ميگن خدا اون بالا هست... وقتی نا اميدی، ميگن اميدت به خدا باشه وقتی مسافری، ميگن خدا پشت و پناهت وقتی مظلوم واقع باشی، ميگن خدا جای حق نشسته وقتی گرفتاری،ميگن خدا همه چيو درست ميکنه وقتی هدفی تو دلت داری ميگن از تو حرکت از خدا برکت پس وقتی خدا حواسش به همه و همه چی هست..ديگه غصه چرا؟ «خدای خوبم شنیدم که دعای دسته جمعی رو زودتر اجابت میکنی، ما همه ی امیدمون به خودته، خدایا دلتنگی و از ما بگیر و دلی شاد نصیبمان کن خدایا مریضی را از ما دور کن و شادی و نشاط سلامتی را بر ما ببار عزیز و مهربونم دعای ما را اجابت بفرما الهی آمین
+ نوشته شده در شنبه نهم مهر ۱۴۰۱ساعت ۸:۴۷ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
▫️﷽▫️
📝⇦•پاشو برو دست پدر و مادرت رو ببوس و همیشه مثل پروانه دورشون بچرخ، نمی دونی که چقدر لحظه لحظه زندگیشون برات استرس داشتن و غصه خوردن و آب شدن...
📝⇦•گوشیت رو هم وقتی دارند برات چیزی تعریف می کنند کنار بذار...
📝⇦•قلبشون برات می تپه و لحظه لحظه نگرانت هستند و تو همش تلگرام رو چک می کنی که ببینی کسی بهت پیام نداده؟؟؟ کی بهتر از پدر مادره که منتظری پیام بده؟!
🌷امام علی علیه السلام:
✍🏻پاداش آن که تو را شادمان کرد آن نیست که اندوهگینش سازی
📗نهج البلاغه، قسمتی از نامه 31
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم مهر ۱۴۰۱ساعت ۸:۲۳ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
⚡️مادر که می شوی تمام زندگیت می شود دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت به خیر شدن فرزندت...
⚡️مادر که می شوی بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه ات...
⚡️مادر که می شوی غم و اندوه و شادی ات هم، رنگ دیگری میگیرد و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت...
⚡️مادر که می شوی کوه های تمام عالم بر سرت خراب میشود وقتی به اندازه نیش سوزنی در پای فرزندت میرود…
⚡️مادر که می شوی صبور میشوی و باحوصله انگار نه انگار که تا همین دیروز بی حوصله ترین آدم روی زمین بودی...
⚡️مادر که می شوی ذوق زده ترین انسان دنیا میشوی با هر کار عادی فرزندت...
⚡️مادر که می شوی نگاهت هم مادرانه می شود، عمیق و دقیق و عاشق و اشکبار...
⚡️و مادر که می شوی دلت تنگ میشود برای مادرت و روزهایی که یادت نمی آید در دلش چه ها گذشته...
✅تقدیم به مادران مهربان سرزمینم
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم مهر ۱۴۰۱ساعت ۸:۲۱ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
25توصیه برای یک عمر زندگی باعزت، شاد و همراه با خوشبختی(خیلی عالی بود) 💟از نظر سلامتی: 💟از نظر شخصیتی : 💟 از نظر جامعه :
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم شهریور ۱۴۰۱ساعت ۱:۳۵ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
_در جمع کسی را نصیحت نکنیم _به هرچیزی نخندیم. به هر قیمتی جمع را نخندانیم! _بدون اجازه کسی از او فیلم و عکس نگیریم . _میزان درآمد و حقوق دیگران به ما ربطی ندارد . _اگر کسی عکسی به ما نشان داد عکس های قبلی و بعدیش را نبینیم . _تا در جمعی نشستی سریع 2 تا اصطلاحی که در یک کتاب خوانده ای را به رخ دیگران نکشی . _خودت را صاحب نظر ندانی تا رسیدی به کسی در مورد مدل مو و رنگ مو آرایشش و چاقی و لاغری او نظر دهی . _ لهجه دیگران را مسخره نکنیم . _تا از خونه کسی بیرون آمدیم و در را بستیم شروع نکنیم به بدگویی و غیبت از میزبان . _دوستهایت را مقابل جنس مخالف ضایع نکنی . _آشغال از ماشین بیرون نریزیم . _از چت خصوصی اسکرین نگیریم _به پشت صندلی جلویی فشار نیاوریم _از چشمی درب خانه مان رفت و آمد همسایه ها را چک نکنیم . _تا کسی برایمان کادو خرید سریع قیمت آن را در نیاوریم . _به خاطر 1 دقیقه پیاده روی دوبل پارک نکنیم . _رعایت نکردن قوانین رانندگی نشانه زرنگی ما نیست .
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم شهریور ۱۴۰۱ساعت ۷:۳۷ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
دربارهٔ زبان فارسى زبان فارسى در ٢٩ كشور جهان صحبت میشه که در ردیف ششم بعد از زبان اسپانيايى و قبل از زبان آلمانى از نظر تعداد كشورهایی که توی اونها فارسى صحبت میکنند ردهبندى شده 💚💚💚💚💚💚
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۱:۲۶ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
با اجازه مادران گرامی. ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ! *ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﻔﺘﻢ*: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ داشته باشم ﺑﻬﺶ (به بابام) ﻧﻖ ﺯﺩﻡ! ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯ بابام ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻡ: ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩیم ﺍَﺯِمون ﻣﯿﭙــﺮﺳﯿﺪﻥ : ﭘﺴﺮﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ... ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ديده ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿ ﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ پدر ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ، ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭی آنان ﻣﯿ ﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!! ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﭘﺴﺮ... ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ باقی ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟! ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ... فكر نميكنم ﭼﯿﺰﯼ باقی گذاشته باشم! ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ : پسر با تعجب پرسید: چه چیزی را؟! آن مرد پیر گفت: تو ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ ... ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ باقی گذاشته ای... و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد: به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺳﺎﻻﺭﻩ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﻓﺮﺷﺘﻪ، ﺑﻨﺎم ﭘـــــــﺪﺭ زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده.. من به افتخار پدرم پخش کردم...
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۰:۳۱ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
.
+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۲:۵۰ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
بسم الله الرحمن الرحیم
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۱:۴۵ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
عجب متن قشنگی👌 گفتم خدایا چگونه آغاز کنم؟؟؟
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۲:۵۴ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
*❤️«شاید در بهشت بشناسمت!»❤️* مجری یک برنامه تلوزیونی که مهمان او یک فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید؛ بیشترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: در *«مرحله ی اول»* گمان میکردم خوشبختی در جمع آوری ثروت و کالا است، اما این چنین نبود. در *«مرحله ی دوم»* چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمع آوری چیزهای کم یاب و ارزشمند می باشد، ولی تاثیرش موقت بود. در *«مرحله ی سوم»* با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره میباشد، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود. در *«مرحله چهارم»* اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد، پیشنهاد این بود که برای جمعی از *کودکان معلول* صندلی های مخصوص خریده شود، و من هم بی درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما آن چیزی که *طعم حقیقی خوشبختی* را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به شدت به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد! خود را خَم کردم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که *معنای حقیقی خوشبختی* را با آن فهمیدم... او گفت: میخواهم چهره ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه ی *ملاقات در بهشت*، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۷:۲۹ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
*متولدین 10,20,30,40,50,60 مقداری کوتاه وقت بزارید و بخونیدلذت ببرید* *وقتى جوانهاى امروز از ما مىپرسند:* 🤔 *بايد پاسخ بدهيم:* *ما بعد از مدرسه مشقهايمان را مینوشتیم و تا آخر شب مشغول بازی بودیم؛ بازی واقعی!* 💕 *نسل ما در مغازههايش با خط درشت ننوشته بود: «لطفا فقط با کارتخوان خرید کنید»!* 👌🏼 *زمان ما تختخواب مُد نبود ولى خوابیدن تویِ رختخوابهای گُل گُلی و در بهارخواب، ایوان و پشتِ بام، از هر خوابی شیرینتر بود!* 🌸🌸 *ما موبایل نداشتیم ولی در عوض، درِ خانۀ همسایه و فامیل باز بود تا هر وقت به هرجا که میخواستیم، تلفن کنيم و احوال بپرسيم و خبر بگيريم!* ☎️☎️ *خانوادههايمان به علت ترافیک سنگین و ...* *دیر به مهمانیها نمیرسیدند* 🥒🥒 *ما لایک کردن بلد نبودیم ولی در عوض، نسلِ ما نسل مهربانی و دلجویی بود ...* ✌️✌️ *ما بلاک کردن نمیدانستیم چیست؛ نسلِ ما نسل دلهاى بیکینه بود؛ در مرام ما قهر و کینه جايى نداشت ...* 🤍🤍🤍💚🤍🤍🤍 *در زمان ما کسی پیتزا برايمان نمیآورد دمِ در؛ اما طعمِ نون و کبابی را که بابايمان لای یک روزنامه از بازار میخرید و برايمان مىآورد، با هزار تا پیتزا عوض نمیکنيم!* *ما نسلی بودیم که در مراممان کمتر نامردی و آدمفروشی بود ...* 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 *ما سِتِ تولد نداشتیم ولى در عوض، جشنهاى سنّتيمان پر بود از کاغذکشیهای رنگارنگ و دلهاى واقعا شاد و لبهاى واقعا خندان ...* 😁😆 *ما عروسی را به جای هتل و تالار و سالن در خانۀ همسایه و در حیاط چراغانی برگزار میکردیم و خيلى هم خوش مىگذشت ...*
*ما چراغ مطالعه نداشتیم ولى در عوض، مشقهايمان را زیر نور چراغ گردسوز و در کنار علاءالدینی که همیشه رويش یک کتری همراه با قورى چایی خوشعطر بود، مینوشتیم ...* 💐💐 *ما مبل روکش شده نداشتیم ولى پُشتی و پتویِ ملافه سفید دورتا دور اتاق بود تا هر وقت مهمان سر رسيد، احساس راحتی کند!* *ما اگر کاسۀ گل مرغی سر طاقچه را در شیطنتها و بازیهایِ کودکانه میشکستیم، خانم جون دعوامون نمیکرد؛ تازه برامون اسفند دود میکرد، تخم مرغ میشکست و میگفت قضا بلا بوده، خدا رو شکر که به کاسه گرفت و خودت چیزیت نشد!* 🔴 *ما هزار جور پزشک متخصص و داروخانه نداشتیم؛ چایی نبات و عرق نعنای بی بی جون دوایِ هر دردی بود ...* 🥃🧋🍯🍺🫖☕🍵 *ما از ذوقِ یک پاککُنِ عطری، یک مداد سوسمارنشان، یک جعبۀ مداد رنگی، و یک دفترچۀ نقاشی تا صبح خوابمان نمیبُرد!* *ما نسلی منحصر به فرد بودیم؛ چون آخرین نسلی بودیم که مطيع پدر و مادر بودیم و اولین نسلى که مطيع فرزندانمان شديم ...*
+ نوشته شده در یکشنبه دوم مرداد ۱۴۰۱ساعت ۹:۵۸ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
خیلی از ما که هنوز از نعمت پدر و مادر برخورداریم، گاهی در هیاهوی زندگی و دلمشغولی هامون از یه تماس ساده هم ممکنه غفلت کنیم... پدرمادرها غرور دارند ولی نه برای دلتنگی بچه هاشون...حواسمان باشد...حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد... حواسمان به ترشدن های گاه و بیگاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد..حواسمان باشد که آنها خیلی زود پیر میشوند. 🌼حواسمان باشد خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکنیم از کنارمان میروند... حواسمان باشد به دلگیریِ غروبهایِ تنهاییِ شان... حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده... به آرام قد کشیدنمان بوده... به نیازها و نازهایمان بوده... آنها یک روز آنقدر پیر میشوند که حتی اسمهایمان را هم فراموش میکنند... حواسمان به گرانترین و بی همتاترین عشقهایِ زندگیمان... به"بابا" به "مامان" ها خیلی باشد خیلی... 🌼لطفا.... لطفا غرور و گرفتاری و اختلاف سلیقه و اختلاف عقیده و هر آنچه ما رو از تماس و دیدار پدر و مادرمون محروم کرده رو کنار بزاریم و همین الان بریم سراغشون حتی با یه تماس...ممکنه خدایی نکرده خیلی زود دیر بشه... التماس دعا ی خیر
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۱ساعت ۷:۵۰ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟ در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !! بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ، همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده و یک حسینی حسینی راستین بوده است ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
+ نوشته شده در شنبه هجدهم تیر ۱۴۰۱ساعت ۱:۵۲ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
خدایاسلام: "آمین"...🙏
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۱ساعت ۸:۳۳ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
سوالاتی که حرص آدمو درمیاره😂😂😂😂 1- از حموم اومدی حوله دورته ، میپرسن : حموم بودی ؟ 2- صبح از خواب بیدار شدی ، میپرسن : بیدار شدی ؟! 3-دارم تاریخ انقضای روی تن ماهی رونگاه میکنم ، فروشنده میگه : داری تاریخ انقضاشو میبینی ؟! 5-به دوستم میگم تب کردم... ! میگه : مریض شدی ؟!!! 6- صف نونوایی بودم یارو اومد، گفت: ببخشید صفه؟ منم گفتم: نه دیوار دفاعی بستیم شاطر میخواد کاشته بزنه
۹- بچه تازه به دنیا اومده، ازبیمارستان اوردیم خونه خوابیده
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم تیر ۱۴۰۱ساعت ۹:۱۵ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
*هیچوقت عوض نشو* رفتم توی مغازه کامپیوتری گفتم: با خودم گفتم گفتم: تشکر کردم و اومدم بیرون... نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. میتونست هر هزینهای رو به من اعلام کنه و منم خودم رو آماده کرده بودم... کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود. یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش. گذاشتم رو پیشخوان و بهش گفتم: از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد. گفت؛ حرف پدرم رو بهم زدی که چند وقت پیش فوت شد اونم میگفت در راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر در آدمها به تدریج اتفاق میافته. تنها چیزی که میتونه ما رو در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه... *آدمِ خوب! هیچ وقت عوض نشو...* *از هزاران، یکنفر اهل دل اند* *تقدیم به تمام خوبان و کسانی که در مسیر خوبی هستند.*🌹🌸
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۱ساعت ۹:۴۵ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
سلام خونه تکوني ذهن: خونه تکوني چشم:
خونه تکونی زبان:
خونه تکونی دست و پا:
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۰:۴۱ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
سلام خونه تکوني ذهن: خونه تکوني چشم:
خونه تکونی زبان:
خونه تکونی دست و پا:
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۱ساعت ۱۰:۳۷ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
مادری که دنیا هیچوقت اورا فراموش نمیکند : وقتي گروه نجات زن جوان را زير اوار پيدا کرد , او مرده بود اما کمک رسانان زير نور چراغ قوه چيز عجيبي ديدند.زن با حالتي عجيب به زمين افتاده , زانو زده و حالت بدنش زير فشار اوار کاملا تعقيير يافته بود . ناجيان تلاش مي کردند جنازه را بيرون بياورند که گرماي موجودي ظريف را احساس کردند . چند ثانيه بعد سرپرست گروه ديوانه وار فرياد زد :بياييد , زود بياييد ! يک بچه اينجاست . بچه زنده است . وقتي اوار از روي جنازه مادر کنار رفت دختر سه_چهار ماهه اي از زير ان بيرون کشيده شد . نوزاد کاملا سالم و در خواب عميق بود . مردم وقتي بچه را بغل کردند , يک تلفن همراه از لباسش به زمين افتاد که روي صفحه شکسته ان اين پيام ديده ميشد : عزيزم:
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۱ساعت ۶:۵۰ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
١- اگه میخوای راحت باشی ، کمتر بدون ؛ و اگه میخوای خوشبخت باشی ، بیشتر بخون.
٢- تا پایان کار، از موفقیت در آن ، با کسی صحبت نکن.
٣- قبل از عاشق شدن ، ابتدا فکر کن ، که آیا طاقت دوری ، جدایی و سختى رو دارى يا نه؟
٤- برای حضور در جلسات ، حتی یک دقيقه هم تأخير نكن. ٥- "سکوت" تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد.
٦- نصیحت کردن ، فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.( در بين جمع كسى را نصيحت نكن )
٧- در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن ، نه مثبت نه منفی.
٨- نوشیدنی های داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش.
٩- در اختلاف خانوادگی حتی اگر حق با تو است ، شجاع باش و تو از همسرت عذر خواهی کن.
١٠- برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر.
١١- نه آنقدر کم بخور که ضعیف شوی ، و نه آنقدر زیاد بخور که مریض شوی.
١٢- بدترین شکل دل تنگی آن است ، که در میان جمع باشی و تنها باشی.
١٣- شخص محترمی باش ، و بدون اطلاع به خانه و محل کار کسی نرو.
١٤- هوشیار باش، استفاده از مشروبات و نوشیدنی الکلی تو را گرفتار خواهد کرد.
١٥- وجدانت را گول نزن، چون درستی و نادرستی کارت را به تو اعلام می کند.
١٦- موقع عطسه کردن ، حتما از دیگران فاصله بگیر و از دستمال استفاده کن. ولی با تمام وجود عطسه کن.
١٧- عاشق همسرت باش تا بهشت را ببینی. ١٨- کثیف نکن، اگر حوصله تمیز کردن نداری.
١٩- بخشیدن خطای دیگران بسیار قشنگ است، تجربه کردنش را به تو پیشنهاد می کنم.
٢٠- همه جا از همسرت تعریف و تمجید کن، حتی در جهنم.
٢١- با کارمندانت مهربان، ولی قاطع باش.
٢٢- غرور کسی رو نشکن، چون مثل شیشه ی شکسته برای تو، خطر آفرین است. ٢٣- عمل خلاف را، نه تجربه کن، نه تکرار.
٢٤- در جايى كه اشتباهى ازت سر زد ، با شجاعت اقرار کن که اشتباه کردی. ٢٥- هنر نواختن را یاد بگیر، نواختن موسیقی در هیچ کشوری گدایی نیست.
٢٦- هنگام صحبت کردن با دیگران ، به چشم آنها نگاه کن تا پیام و کلام تو را درک کنند. ٢٧- با دندان، میخ نکش.
٢٨- کسی را که به تو امیدوار است ، نا امید نکن. ٢٩- برای کسی که دوستش داری ، در روز تولدش پیام تبریک ارسال کن.
٣٠- اولین خیّر باش. ٣١- با داشتن همسری خوب و خوش اخلاق، همه کس و همه چیز را یکجا داری.
٣٢- در دفتر و منزل، گل های زیبا داشته باش. ٣٣- حسابداری و روشهای آنرا یاد بگیر.
٣٤- تزریق سرم وآمپول را یاد بگیر. ٣٥- وارد سیاست نشو.
٣٦- به سفر و همسفر فکر کن. ٣٧- تا ندانی ، نمی توانی ؛ پس بدان ، تا بتوانی.
📚 چکیده ای از کتاب این کارو نکن، این کار را بکن
+ نوشته شده در سه شنبه دهم خرداد ۱۴۰۱ساعت ۹:۴۶ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
🍃گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت کنم 🍂گفتم گنه کارم خدا گفتی که عفوت میکنم 🍃گفتم خطا کارم خدا گفتی که می بخشم خطا 🍂گفتم جفا کارم خدا گفتی وفایت میدهم 🍃گفتم صدایت میکنم گفتی جوابت می دهم 🍂گفتم ز پا افتاده ام گفتی بلندت میکنم 🍃گفتم نظر بر من نما گفتی نگاهت می کنم 🍂گفتم بهشتم می بری؟ گفتی ضمانت می کنم
🍃گفتم که من شرمنده ام گفتی که پاکت می کنم 🍂گفتم که یارم می شوی گفتی رفاقت میکنم 🍃گفتم ندارم توشه ای گفتی عطایت میکنم 🍂گفتم دردمندم خدا گفتی مداوایت کنم 🍃گفتم پناهی نی مرا گفتی پناهت می دهم
✅خدا را برای تمام لحظه هایتان آرزو میکنم التماس دعا
+ نوشته شده در جمعه ششم خرداد ۱۴۰۱ساعت ۶:۱۲ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
🍂پدری وارد داروخانه شد وبالهجه اي ساده گفت: 🍃
+ نوشته شده در جمعه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت ۱۲:۰ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
بیایید قدری از خودمان تعریف کنیم قهرمانان بی مدال : درود بر ما و پاینده باشیم .🧡🦋😊🙏
+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت ۱۱:۱۰ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
اگر کشتی را در آب ببینی طبيعي است، اما اگر آب را در کشتی ببینی خطرناک است. تو در قلب دنیا باش ولی دنیا در قلب تو نباشد ▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁ 🥀اگر چیزی از دست دادی که انتظارش را نداشتی، خداوند چیزی به تو خواهد داد که توقع به دست آوردنش را نداشتی. ▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁ خوشبین و امیدوار باش وقتی کارهایت گره می خورد، زیرا خداوند دو بار قسم یاد کرده که به دنبال هر سختی آسانی است ▁▂▃▄▅🦋🦋🦋▅▄▃▂▁ 🥀زندگی از مرگ پرسید :
🥀 اگر معتقد بودی که بعد از هر شقاوتی سعادت و بعد از هر اشکی لبخند خواهد بود عبادت بزرگی را ادا کرده ای که همان، گمان نیکو به خداوند است. ▁▂▃▄🦋🦋🦋 ▅▄▃▂▁ 🥀اگر آدرس رزق و روزیت را نمی دانی .... نترس... چون او آدرس تو را می داند... اگر تو به او نرسیدی ... حتما او به تو خواهد رسید. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🥀اگر بدی را با بدی پاسخ دهیم ... کی بدی پایان خواهد یافت؟ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🥀 به خاطر نعمت و دارایی به هیچ کس حسادت نکن زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را از او ستانده است .... اندوهگین نباش اگر مصیبتی به تو رسید زیرا نمی دانی خداوند در مقابل چه چیزی را به تو خواهد داد" 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 هر سقوطی پایان نیست ... سقوط و نزول باران، زیباترین آغاز است. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🥀حکیمی می گوید : 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🥀 اگر با پولت صدقه نمی دهی 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 از کارهای عجیب و غریب انسان است که از شنیدن نصیحت متنفر است ولی به رسوایی و بدیها گوش می دهد... 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🥀سعی کن مردم در تو فقط سعادت و خوشبختی سراغ داشته باشند و از تو فقط لبخند ببینند. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم فروردین ۱۴۰۱ساعت ۶:۳۵ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
١_ ترسناك ترين جاي جهان ذهن شماست. ٤_ اجازه ندهيد رفتار ديگران آرامش دروني شما را بهم بزند . ٥_ آرزو كردن براي اينكه جاي شخص ديگري باشيد ، يعني ناديده گرفتن خودتان. ٦_ ارزش شما با رفتار ديگران با شما، تعيين نميشود. ٧_ اگر كسي كار اشتباهي انجام داد، همه خوبي هايش را فراموش نكنين. ٨_ قهرمان بودن يعني ايمان به خود، وقتي ديگران به شما اعتقادي ندارند. ٩_ كساني كه در گذشته زندگي مي كنند، آينده خود را محدود مي كنند. ١٠_ هيچ يك از ما برنده يا بازنده به دنيا نيامده ايم ، انتخاب كننده به دنيا آمده ايم . 🔮اگر ديدي مردم از تو خوششان مي آيد؛ پس بدان آنها از نعمتي که خداوند به تو عطا کرده خوششان آمده؛ واز عيوبي که خداوند آنها را ستر کرده خبر ندارند؛ پس خدا را شکر کن و به خود مغرور نشو. 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮 اگر مي خواهي خوشبخت باشي؛ خيلي به خاطرات گذشته توجه نکن؛ ودنبال کسي که به تو نمي انديشد ندو؛ چون کسي در فراق کسي نمي ميرد؛ پس خدا را بر نعمت فراموشي شکر کن. 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮انتظار نداشته باش که از ديگران بهتر باشي؛ ولي انتظار داشته باش تا از گذشته ي خودت بهتر باشي. 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮 سکوت در مواقع سخت وطاقتفرسا احترام مي آورد، بر عکس کشمکش وجدال که موجب نفرت وکينه مي شود !! 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮 مردي خوشتيپ وخوش هيکل جلو سقراط ايستاد وبه لباس و قيافه اش افتخار کرد؛ سقراط به او گفت: (حرف بزن تا ببينمت).... پس مواظب حرفهايت باش که حرفهايت شخصيتت است. !! 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮 از حکيمي پرسيدند:چرا از کسي که اذيتت مي کند انتقام نمي گيري؟ با خنده جواب داد: آيا حکيمانه است سگي را که گازت گرفته گاز بگيري؟! 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮با هر انساني آنطور رفتار کن که او مهمترين شخص در دنياست؛ نه بخاطر اينکه احساس خوشبختي خواهي کرد؛ ولي بخاطر اينکه تو دوستان بيشتري را بدست خواهي آورد؛ که همان احساس را با تو رد وبدل مي کنند !! 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮 با انسانهاي مثبت معاشرت کن؛ چون آنها بر انديشه وعقل ورفتارت تأثير مي گذارند؛ وتو بصورت ناخودآگاه به انساني مثبت تبديل خواهي شد؛ وآنگاه شروع به تاثير بر ديگران خواهي کرد !! 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮اگر کسي با تندي تو را نصيحت کرد، سخنش را قطع نکن، واز ملاحظاتش استفاده کن؛ چون در پشت تندي اش محبت عميقي قرار دارد، مانند کسي نباش که ساعت زنگدار را مي شکند فقط بجرم اين که او را بيدار کرده است. !! 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮لبخند برايت نان نمي خرد..!! ولي برايت دلهايي را مي خرد.!" پس آفرين به ديني که لبخند را عبادتي قرار داده که بخاطر آن مأجور مي شويم. 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ .ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻨﯿﺪ .ﺍﻭ ﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﺩ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ 🔮 ﺍﮔﺮ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﻨﺪ ﺗﺎ ﻏﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﻮﺩ 🔮🔮🔮🔮🔮 🔮ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﻓﻖ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻓﺮﺻﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۰ساعت ۶:۴۱ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد
|
|