گول چهار رکعت نمازمون و نخوریم ! ⚠️

فقط و فقط خداوند قاضی مطلق هستش و میتونه درمورد بنده هاش تصمیم بگیره 📖

🚫 ما نمی تونیم بگیم اون دیگه بخشیده نمیشه و کارش تمومه !

خود خداوند فرموده که اگر بنده ای از بندگان من به من روی بیاره تمام ، تمام ، تمام گناهانش اگر به اندازه برگ درختان هم باشه میبخشم .

🤲 یا معبود من ، من به تو روی میارم و از غیر تو خستم ، میدونم همیشه درکنارمنی ولی من فراموش کارم .
تک تک لحظات فراموشی را به فضل و کرمت ببخش 💠

🎙#شیخ_محمد_صالح_پردل❤️


+ نوشته شده در  جمعه دوم آبان ۱۴۰۴ساعت ۵:۵۳ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🎢🏵️🎢🏵️🎢🏵️🎢🏵️🎢



روزتون با مذاکره دینی به پایان برسانید🌺

الله مالک است⚘🍃
به جزالله هیچ مالکی نیست

الله خالق است به جزالله هیچ خالقی نیست⚘

الله رازق است به جزالله هیچ رازقی نیست⚘

الله حافظ است به جزالله هیچ حافظی نیست⚘🍃

لااله الا الله 🌹
ازالله میشه به غیر ازالله نمیشه

همه ی مخلوقات محتاج به امر الله
الله محتاج به هیچ مخلوقی نیست

هرچه در گذشته شده به امر و اراده الله شده⚘🍃
وهر چه که الان میشه به امر و اراده الله میشه
وهر چه که در آینده قراره بشه به امر و اراده الله میشه⚘🍃

عزت ذلت ، نفع نقصان ، موت حیات ،
صحت، بیماری، امیری ، فقیری ، شب روز ⚘🍃
سردی گرمی ، خوشحالی ، ناراحتی همه و همه...
این همه حالات در قبضه وقدرت الله است⚘🍃

*هرچه میشه به امر و اراده الله میشه


+ نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۴ساعت ۹:۲۵ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

نقل است دهخدا مادری داشت بسیار عصبی بود و پرخاشگر؛ طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار مادرش زندگی می‌کرد.

نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشه‌ای از اتاق رفت و زار زار گریست.

گفت: «خدایا من چه گناهی کرده‌ام بخاطر مادرم بر نفسم پشت‌ پا زده‌ام. من خود، خود را مقطوع‌النسل کردم، این هم مزد من که مادرم به من داد. خدایا صبرم را تمام نکن و شکیبایی‌ام را از من نگیر.»

گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش ساخت. صدایی به او گفت: «برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم.»

از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامع‌ترین لغت‌نامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.

+ نوشته شده در  سه شنبه یکم مهر ۱۴۰۴ساعت ۶:۵۰ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

به خدا گفتم:
از بازي آدمهايت خسته شده ام!
چرا مرا از خاک آفریدی؟
چرا از آتش نيستم !؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند،
او را بسوزانم !

خدا گفت: تو را از خاک آفريدم
تا بسازي، نه بسوزاني !
تو را از خاک، از عنصري برتر ساختم
تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي
از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند !
بازهم زندگي کني و پخته تر شوي
با خاک ساختمت تا همراه باد برقصي
تا اگر هزار بار تو را بازی دادند، تو
برخيزي ! سر برآوري !
در قلبت دانهٔ عشق بکاري !
و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش
زندگی را دگرگون سازی !
پس به خاک بودنت ببال ...

و من هیچ نداشتم تا بگویم ...!❤️

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۴ساعت ۵:۵۷ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

💟 سخنان زیبای امیر المومنین حضرت علی رضی الله عنه


👈هرکس شیرین زبان باشد برادران او بسیار خواهند شد.

👈طمع همیشه در بند ذلت است.

👈هر شخصی که سخنی در دل پنهان دارد از جنبش زبان و صورت ظاهر خواهد شد.

👈هر انسان در زیر زبان خود پنهان است.

👈صاحب گفتار را نگاه نکنید به خود گفتار بنگرید.

👈اگر کسی چیزی نمی داند در یاد گرفتن آن نباید شرم کند و اگر از کسی چیزی پرسیده شود که جوابش را نمی داند باید بدون تکلف بگوید الله اعلم.

👈هر گاه تقدیر بیاید تدبیر بی کار می شود.

👈علم از مال بهتر است زیرا علم تو را حفظ می کند و تو باید مال را نگه داری نمایی.

👈مردم در خواب اند، هرگاه بمیرند، بیدار می‌شوند.

👈کسی که خود را شناخت، خدا را شناخت.

👈علم بیاموزید و برای آن سکینه، وقاز و حلم یاد بگیرید.

👈سزاوارترین چیزی که انسـان
باید آن را #پاڪ سازد، زبـان است!


👈نعمتی از نعمت هایی که برای تو کافی باشد
⚡️ اسلام است .

👈 شغلی که برای تو کافی باشد,,
⚡️طاعت و عبادت است .

👈 پندی که برای تو کافی باشد,,
⚡️مرگ است .


👈زیبایی زمین به انسان,
زیبایی انسان به عقل,
زیبایی عقل به ایمان,
زیبایی ایمان به عمل,
زیبایی عمل به اخلاص,
زیبایی اخلاص به دعا,
وزیبایی دعابه صلوات

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و ششم شهریور ۱۴۰۴ساعت ۵:۵۰ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

⚫🌴⚫🌴⚫🌴⚫
او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت
با نام مجتبایی اش انسی عجیب داشت
او هم کریم بود و به هنگام بخششش
خورشید و ماه یا که ستاره به جیب داشت
آری تمام اهل مقاتل نوشته اند
دشمن هم از عنایت و لطفش نصیب داشت
مثل حسن حرم به مزارش وفا نکرد
دیدم که صحن خاکی و قبری غریب داشت
بوی گلوله میدهد آن صحن ها ولی
روزی شبیه کرببلا عطر سیب داشت
دستم به سمت چاک گریبان خویش رفت
وقتی که نام او به لبش عندلیب داشت
او دست خاک زلف پریشان خود نداد
بالا سرش به جای سنان او طبیب داشت
وقتی که زهر پا به روی سینه اش گذاشت
فرزند او به روی لب امن یجیب داشت
ابن الرضای سوم این خانواده هم
مرثیه ای شبیه به یابن الشبیب داشت
خاکی شده است صورت گلدسته های او
یعنی که میل روضه ی خدالتریب داشت
از روی نیزه ها سر او خورد بر زمین
این روضه سخت بود و فراز و نشیب داشت...
نوكر نوشت :
هوای بام تو داریم ما هوایی‌ها
خوشا به حال شب و روز سامرایی‌ها
چه نعمتی‌ست سر سفره‌ات نمک خوردن
چه افتخار بزرگی‌ست این گدایی‌ها...
السلام عليك يا حسن ابن علي ايها العسكري...
صلي الله عليك يا سيدنا المظلوم يا اباعبدالله
⚫سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد

+ نوشته شده در  دوشنبه دهم شهریور ۱۴۰۴ساعت ۸:۳۴ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 



حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش به چه کسی بدهد مناسب او باشد ..

در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...

از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..

هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..

سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....
ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..

تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .

و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...

جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر با اخلاص می خواندم

+ نوشته شده در  شنبه یکم شهریور ۱۴۰۴ساعت ۳:۲۳ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

این متن برندهء جایزهء ادبی کوتاه آلمان شد 🤔


مردی

درحال

مرگ بود؛

وقتی كه

متوجه

مرگش شد؛

خدا را

باجعبه‌ای

در دست دید!!


خدا گفت :

وقت رفتنه


مرد گفت :

به این زودی؟

من نقشه‌های

زیادی داشتم


خدا گفت :

متاسفم

ولی

وقت رفتنه!!


مرد از خدا پرسید:

در جعبه‌ات

چي داری؟

خدا گفت:

متعلقات

تو را

مرد پرسید :

متعلقات من ؟

یعنی :

همه چیزهای من؟!!

لباسهایم،

پولهایم ماشینم وخانه ام و ...؟


خدا گفت:

آنها ديگر

مال تو نیستند!

آنها متعلق

به‌زمین هستند


مرد گفت :

خاطراتم چی ؟


خدا گفت :

آنها متعلق

به زمان

هستند

مرد پرسید :

خانواده

و دوستانم هستند؟

خدا گفت :

نه ،

آنها موقتی

بودند !!

مرد پرسید :

زن و

بچه‌هایم هستند ؟

خدا گفت :

آنها متعلق به

قلبت بودند

مرد باز پرسید :

پس وسایل

داخل جعبه

حتماً اعضای بدنم

هستند ؟

خداگفت :

نه ؛

آنها متعلق

به‌گرد و غبار

هستند !!

مرد گفت :

پس مطمئناً

روحم است ؟

خدا گفت :

اشتباه می‌کنی!!

روح تو

متعلق

به‌من است !


مرد

با چشمانی پُر از اشک

و باترس زیاد

جعبه را

از خدا گرفت

و باز كرد ؛

دید خالی‌است!!


مرد

با دلی شکسته گفت :

من هرگز

چیزی نداشتم ؟


خدا گفت :

درسته ،

تو مالك

هیچ چیز نبودی !
نه خانه نه ماشین نه پول نه لباس نه زن ونه بچه!........

مرد گفت :

پس من،

چی داشتم ؟

خدا گفت :

لحظات زندگی

مال تو بود.

هرلحظه که

زندگی کردی

مال تو بود.

زندگی

فقط

لحظه ها

هستند؛

قدر

لحظه ها را

بدانیم و

لحظه ها را

دوست داشته باشیم


آنچه از سر گذشت ؛

شد: سرگذشت !!

حیف بی‌دقت گذشت؛

اما گذشت !

تا که خواستیم

یک «دو روزی» فکرکنیم؛

بر در خانه نوشتند :

⇦ درگذشت ⇨

قدر همدیگر و لحظات خوب را بدانيم🌹

این متن برنده جایزه‌ی ادبی کوتاه آلمان شد
تقدیم به عزیزان امیدوارم قدر لحظات زندگی را بدانیم
مهرتان ماندگار
💚💚💚💚💚💚💚💚

+ نوشته شده در  شنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت ۸:۵۹ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

:

ﺩﻟﺖ که ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه، کافیه...
نماز هم نخوندی نخون...
روزه نگرفتی نگیر...

به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره و.........
فقط سعی کن دلت پاک باشه!!!

ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ :👇

ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ ‏
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :
‏[ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ‏]

ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ،💟
ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .✅



ﺍﮔﺮ ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ
ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻫﻢ ﺩﻝ ؛هم دل..

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۴ساعت ۸:۱۸ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🍃🖤امروز ، روز اول ماہ صفر هست
🍃🖤در ماہ صفر،صدقہ زیاد بذارید
🍃🖤و آیة الڪرسے زیاد بخونین
🍃🖤براے رفع بلا

🖤🍃فوايد آية الڪرسي:

❤️خواندن آن هنگام خروج از منزل، هفتاد هزار فرشتہ نگهبان شما ميشوند...
💛هنگام ورود بہ منزل، قحطي و فقر، هرگز بہ منزلتان نمي آيد...
💚خواندن بعد از وضو،شخصيت شما را70درجہ بلند مرتبہ تر مي سازد...
💙خواندن قبل ازاستراحت، فرشتہ هاتمام شب رامحافظتان خواهندبود...
💜خواندن بعد ازنمازواجب، فاصلہ
شما تابهشت فقط مرگ است...
پخش اين پيام زيباصدقہ جاريہ است...🍃

التماس دعا🙏

+ نوشته شده در  شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ساعت ۲:۴۲ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 




🌼🍃زنی بود که بیشتر وقتها همسرش در مسافرت بود. این زن همیشه بخاطر همسرش و بخاطر فرزندانش می ترسید که دچار فتنه نشوند.

🌼🍃 روزی همسرش به پیشش آمد وبه او گفت که هر بار ،در طی سفر ، حالتی به من دست می دهد که برایم عجیب است؛ انگار که چیزی مرا از انجام دادن کار حرام باز می دارد. حال چه این کار حرام، یک نگاه کردن باشد یا تلفن کردن باشد و یا چیزهای دیگر….

🌼🍃 و در روز دیگری پسر بزرگش به پیشش آمد و از مادرش پرسید: مادرم چه دعایی برایم می کنی؟!!!!
من هنگامی که با دوستانم به کنار مدارس دخترانه میرویم؛ قلبم حالت گرفتگی دارد. پس از آنجا بر می گردم…

🌼🍃دوستانم شماره تلفن دختر ها را به من می دهند. و هنگامی که به آنها زنگ می زنم باز همان حالت گرفتگی در من بوجود می آید، تا وقتی که تلفن راقطع کنم و سر جایم بنشینم
و حتی وقتی که بر روی اینترنت هستم ، چیزی مرا از انجام دادن حرام باز می دارد؛ حتی اگر یک نظر کردن به عکسی باشد…


🌼🍃پس زن آنها را با خبر کرد به این که بعد از هر نماز این دعا را میخوانده:

❣« ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺇﻧﻲ ﺃﺳﺘﻮﺩﻋﻚ ﺩﻳﻨﻲ ﻭﺍﻣﺎﻧﺘﻲ ﻭ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﻗﻠﺒﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺫﺭﻳﺘﻲ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺯﻭﺟﻲ ﻭ ﺳﻤﻌﻬﻢ ﻭ ﺟﻤﻴﻊ ﺟﻮﺍﺭﺣﻬﻢ »

❣(خداوندا همانا من دینم و امانت هایم و فرزندانم و همسرم و قلبم و قلب فرزندانم و قلب همسرم و گوشهایشان را و چشم هایشان را و تمام اعضای بدنشان را در دست تو یا الله، به امانت می گذارم که نگهدارشان باشی )

+ نوشته شده در  پنجشنبه نوزدهم تیر ۱۴۰۴ساعت ۵:۲۳ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🦋🌹🦋🌹🦋🌹🦋🌹🦋


یکی از مهترین پیامهای فراموش شده عاشورا.

امام حسین به یارانش فرمود:

هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود و آن حق را ادا کند که خداوند شهادتش را نمی پذیرد.

او به جهانیان فهماند که حتی شهید شدن درراه خدا در کربلا بالاتر از رعایت حق الناس نیست.

💥در عجبم از کسانی که هزاران گناه میکنند،
مغازه داری که گران فروشی میکند

کارخانه داری که احتکار میکند
مسئولینی که کم کاری میکنند

و معتقدند یک قطره اشک بر حسین

ضامن بهشت آنهاست.


+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم تیر ۱۴۰۴ساعت ۹:۲۸ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

چون روز قیامت شود و بنده را در موقف حساب و کتاب بیاورند، وقتی نامه عملش را از حسنات تهی می بیند، با یأس راه جهنم را در پیش می‌گیرد. خطاب می رسد ای بنده به کجا می روی!؟ می‌گوید خود را مستحق آتش می دانم. در این هنگام خطاب می رسد که صبر کن، زیرا نزد ما امانتی داری. پس دانه‌ای از درّ می آورند که شعاع نورش همه عرصات را روشن می‌نماید.

می پرسد من چنین دانه گرانبهایی نداشتم! ندا می‌رسد: این دانه، قطره اشکی است که در فلان مجلس در مصیبت حسین بن علی (عليه السلام) از دیدگانت جاری شد و ما آن را برای این روز که یوم الحسرة است، ذخیره کردیم تا به کارت آید. حالا این درّ را از تو خریداریم. آن را نزد انبیاء ببر تا قیمت گذاری کنند.

نزد آدم صفی الله (عليه السلام) می برد و آن حضرت می فرماید من سررشته قیمت این درّ را ندارم. نزد نوح (عليه السلام) و سایر انبیاء هم می آورد و همه به دیگری حواله می‌نمایند تا نزد خاتم الانبیاء (صلى الله عليه وآله) می آورد. حضرت می‌فرماید نزد علی مرتضی (عليه السلام) ببر. امیرالمؤمنین نیز او را نزد فرزندش حسین ‌(عليه السلام) می فرستد.

وقتی درّ را به حضرت اباعبدالله (عليه السلام) می دهد آن حضرت، درّ را نزد خداوند می آورد و عرض می‌کند خدایا قیمت دانه این است که این بنده را به پدر و مادرش به من ببخشی و ایشان را با من محشور کنی. خطاب می رسد که او را با پدر و مادرش به تو بخشیدیم و همسایه‌ات در بهشت خواهند بود.

📚 از کتاب ارزشمند حسینیه نوشته ملا حبیب الله شریف کاشانی (ره)، ص۳۴و۳۵

+ نوشته شده در  دوشنبه شانزدهم تیر ۱۴۰۴ساعت ۷:۳۰ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🖤🥀

در آستانه‌ی ایام سوگ و اندوه تاسوعا
و عاشورای حسینی، با قلبی آکنده از
حزن و احترام، این مصیبت عظیم رو
به عـاشـــــــ🖤ــــــــقان اهل بیت (ع) و
شما بزرگواران تسلیت عرض می‌کنیم

عاشورا، مکتب آزادگی، عزت و ایمان
هست و مدرسه‌ای که در آن امام حسین‌
(ع) با خون خود، درس جاودان حق‌ طلبی
و انسانیت رو به هــمــه جهانیان آموخت

#تاسوعا
🖤🥀

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‎‌

+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۴ساعت ۵:۲۷ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

تقوا چیست؟

🔹شاگردی از عابدی پرسید:
تقوا را برایم توصیف کن.

🔸عابد گفت:
اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی، چه می‌کنی؟

🔹شاگرد گفت:
پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می‌روم تا خود را حفظ کنم.

🔸عابد گفت:
در دنیا نیز چنین کن!

🔹تقوا همین است؛ از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار، زیرا کوه‌ها با آن عظمت و بزرگی از سنگ‌های کوچک درست شده‌اند.

+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۴ساعت ۵:۲۵ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

روزی سلطان محمّدخدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت, خیلی زود از کردارِ خویش پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست.
آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست فرد محلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند, سپس مجدداً سلطان میتواند با او ازدواج کند.
سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلافِ نظر دارید , فقط در همین یک مسئله همه باهم اتفاق نظر دارید؟! گفتند : بله.
در این هنگام یکی از مشاوران اجازۀ سخن خواست و اظهار داشت:
جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی میکند که چنین طلاقی را باطل میداند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید.(منظورِ وی، علامه حلی بود.)

عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، رافضی مذهب بوده و رافضیان, افرادی کم عقل و بی خِرَد میباشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد.
سلطان گفت: به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را در محضر او احضار نمایند.
وقتی علامه وارد مجلس سلطان محمّد خدابنده شد, علمای مذاهب چهارگانه ی اهل سنت نیز در آن جلسه حاضر بودند.
علامه بدون هیچ ترس و واهمه ای نعلینِ (کفش)
خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران سلام کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست.
عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند :
دیدید؟ ما نگفتیم شیعیان, افرادی سبک سر و بی عقل میباشند؟!
سلطان گفت: او عالِم است.
دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید.
آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟
علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او سجده نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام می‌کردند و خدای تعالی نیز فرموده است :
(چون داخل خانه ای شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند مبارک و پاک است.)
از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.
پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای
نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیرسلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست.
پرسیدند: چرا کفش های خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان و چنین مجلسی این گونه رفتار میکند؟
علامه گفت: ترسیدم حَنَفی ها کفش هایم را بدزدند همانگونه که ابوحنیفه، نعلینِ رسول اکرم را دزدید.
علمای حنفیِ حاضر در آن مجلس برآشفتند و فریاد زدند : چرا دروغ میگویی؟ این تهمت است. ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ ابوحنیفه صد سال پس از پیامبر تازه به دنیا آمد.
علامه گفت: ببخشید اشتباه از من بود.
احتمالا شافعی , نعلینِ پیامبر را سرقت کرده است. این بار صدای شافعی ها درآمد که شافعی در روز مرگِ ابوحنیفه و دویست سال پس از شهادت پیامبر دیده به جهان گشوده است.
علامه گفت: چه میدانم! شاید کار مالِک بوده است. علمای مالکی هم مثل حنفی ها و شافعی ها و به همان شیوه اعتراض کردند.
علامه گفت:
پس فقط احمد بن حنبل میماند.قطعا سارق احمد بن حَنبل است. حنبلی ها هم برآشفتند و به اعتراض و انکار پرداختند.
در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و گفت : جناب سلطان! ملاحظه کردید که اینان اقرار کردند هیچ یک از رؤسای این مذاهبِ چهارگانۀ اهل سنت در زمان حیات رسول خدا حاضر نبوده اند و حتی صحابۀ آن حضرت را هم ندیده اند...
سلطان گفت: آیا این حرف صحیح است؟ عالمان سنی گفتند: بله هیچ یک از این چهار نفری (که رئیس مذاهب اهل سنت میباشند), رسول خدا و صحابۀ آن حضرت را درک نکرده اند
آنگاه علامه گفت : ولی ما شیعیان , پیرو آن آقایی هستیم که به منزلۀ نَفس و جانِ رسول خدا بود و از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و بارها و بارها از سوی آن حضرت به عنوان وصی و جانشین رسول خدا معرفی شد.
سلطان که متوجه حقانیت مذهب شیعه شده بود
پرسید: نظر شیعه دربارۀ این طلاق چیست؟
علامه پرسدید: آیا جنابعالی طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفرِ عادل , جاری نموده اید
سلطان گفت: نه! علامه گفت:
در این صورت طلاق باطل میباشد چون فاقد شرایط صحت است. آنگاه سلطان محمّد خدابنده به دست علامه شیعه شد و به حاکمان شهرهای تحت فرمانش نامه نوشت که از این پس با نام ائمۀ دوازدهگانه ی شیعه خطبه بخوانند و به نام ائمە ی اطهار , سکه ضرب کنند و نام آنان را بر در و دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حک نمایند.

ارسال به دیگر گروه ها ترویج امر ولایت و امامت است لطفا از ارسال دریغ نکنید.

غدیر نزدیک هست.
❤️ التماس دعا ی فرج ❤️

http://Darbandsar88.blogfa.com

+ نوشته شده در  سه شنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴ساعت ۱:۵۱ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🍃🍂🍃🍂🍃🍃🍂🍃

خانه‌ای به حجم افلاک، میزبان قدم‌های زن و مردی می‌شود که همه جهان، دلبسته قدم‌های صبورشان می‌گردد! تاریخ جهان دوباره از همین دم آغاز می‌شود فرشتگان الهی در سجده ابدی خود باقی خواهند ماند! این دم، لحظه شروع ابدیت است.

سالروز ازدواج مولی‌الموحدین (ع) و صدیقه طاهره (س) مبارک باد.

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

امشب صدف، بر گوهری، یک بحر گوهر می دهد

یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد

تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد

زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد . . .
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست

برپا گر این بزم شعف ذات خداست

گفتم به خرد چه اتفاق افتاده

گفتا که عروسی علی و زهرا است

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

بزن کف مرتضی داماد گشته

بزن کف قلب زهرا شاد گشته

بزن کف در قدوم ماه داماد

بزن لبخند تا حق را کنی شاد

چنین داماد را باشد عروسی

که هستی آیدش بر پای بوسی

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

مظهر احسان و جود خالق یکتا علیست

نور بخش ماه و خورشید جهان آرا علیست

در میان کل مردان ز ابتدا تا انتها

در مقام همسری، زیبنده ی زهرا علیست . . .

جشن پیوند دو نور ربُ الاعلا، مبارک باشه به ذات حیّ یکتا

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

امشب علی در خانه خود شمع محفل می‌برد

کشتی عصمت، نا خدا را سوی ساحل می‌برد

مشکل گشای عالمی، حل مسائل می‌برد

انسان کامل را ببین، با خود مکمل می‌برد…


جشن پیوند دو نور ربُ الاعلا، مبارک باشه به ذات حیّ یکتا

🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۴ساعت ۹:۳۲ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

روزی جوانی از مردی صاحب حکمت پرسید: با اینکه که همه می دانیم مرگ حتمی است، چرا نمی‌توانیم از دنیا دل بِکَنیم؟ مرد حکیم که باغی سرسبز و زیبا با دیواری بلند داشت و کسی وارد آن باغ نشده بود مرد جوان را به باغ خود دعوت کرد. بیرون باغ علف هایی بر زمین روییده بود که دامی در حال چریدن آن بود. صاحب حکمت گفت: می دانی چرا این دام این چنین با لذت می چرد؟ چون از زیبایی درون باغ و از نعمات آن خبر ندارد و آن را ندیده است. آدمی نیز چنین است، تا زمانی که عرض دنیا را رها نکند و به لذت زودگذر دنیا دلبسته باشد هرگز نمی تواند در طول دنیا بالا رود و نعمات آخرت که برای اوست را ببیند. هرکس طائل نشود و از بلندا این باغ را نبیند مثل این دام در عرض دنیا و لذت های زود گذر مشغول چریدن خواهد شد. خداوند در سوره توبه می‌فرماید:

أَرَضِيتُم بِٱلحَيَوٰة ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَة فَمَا مَتَٰعُ ألۡحَيَوٰة ٱلدُّنۡيَا فِی ٱلۡأٓخِرَة إِلَّا قَلِيل
آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده‌ايد؟ با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت جز اندكى نيست.

+ نوشته شده در  سه شنبه ششم خرداد ۱۴۰۴ساعت ۳:۵۶ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

*اینکه در حین خواندن فاتحه، با سنگ به قبر می زنند، دلیلی اسلامی دارد؟*
روایتی در تأیید این کار وجود ندارند اما تأکید بسیاری وجود دارد که مردگان را از یاد نبریم و برای آنها از این دنیا خیراتی بفرستیم. یکی از بهترین خیرات و هدیه ای که می توان از این دنیا برای آنها فرستاد، خواندن قرآن است که تأکید بسیاری نیز بر آن شده است. امام رضا (ع) فرمودند: «هیچ بنده مؤمنی نیست که قبر مؤمنی را زیارت کند و در آن جا سوره قدر را هفت مرتبه بخواند، مگر این که خداوند گناهان او و صاحب قبر را می بخشاید».[۱]، [۲]
خیرات برای مردگان و زیارت کردن قبرشان، سنت حسنه ای است که در میان مسلمانان رواج دارد. این عمل مطمئناً برای مرده نیز تأثیر به سزائی دارد و می تواند او را در حیات پس از مرگ کمک کند؛ لذا در روایات آمده است: «مردگان را زیارت کنید که همانا آنها از این عمل خوشحال می شوند».[۳] حتی در بعضی از روایات توصیه شده است که به یاد مردگان باشید که این کار ثواب دارد.[۴]
در روایات برای زیارت کردن قبر، آدابی ذکر شده است؛ بسیاری از این آداب، به جهت احترام گذاشتن به مرده و گاه برای به وجود آوردن ارتباط بین آنها است. به گونه ای که در بعضی از روایات آمده است وقتی به قبرستان می روید یک قبر را مشخص نموده و به زیارت آن روید: «شخصی از امام موسی کاظم (ع) سؤال کرد: مؤمنی که مرده باشد، آیا کسی که قبر او را زیارت می کند، آگاه بدان است. امام فرمود: بله و تا زمانی که بر سر قبر او است، مرده با او مأنوس گشته و آرامش می یابد و زمانی که بلند شده و از کنار قبر بلند می شود، وحشت به درون قبر می رود».[۵]
از دیگر عواملی که سبب به وجود آمدن ارتباط بین کسی که بالای قبر بوده و کسی که در درون قبر است، می شود، دست گذاشتن بر روی قبر مرده است: راوی می گوید: از امام صادق (ع) در مورد قرار دادن دست بر روی قبر میت سؤال کردم که این کار به چه معنا است؟ امام فرمودند: پیامبر اکرم (ص) این را برای پسرشان بعد از دفن انجام دادند. سپس از امام در مورد این که چگونه دست را بر روی قبر قرار دهیم سوال کردم؟ امام در پاسخ انگشت خود را به سمت زمین گرفتند و آن را بر روی زمین قرار داده و سپس بلند کردند».

+ نوشته شده در  جمعه دوم خرداد ۱۴۰۴ساعت ۷:۴ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

#افکار_زیبا

گویند : مرغیست به نام « آمین » !
مرغی آسمانی
در بلندترین نقطهٔ آسمان
آنجا که بخدا نزدیکتر است می پَرَدو سخن می گوید
او شنوا ترین موجود ِ جهان ِ هستی است
هر چیز را که می شنود ،
دوباره بنام فرد ِ گوینده
آنرا تکرار می کند و آمین می گوید
این است که همهٔ آیین ها می گویند
مراقب کلامت باش !
این است که می گویند
تنها صداست که می ماند
این است که می گویند
دیگران را دعا کنید !
این است که اگر
دیگرانی را نفرین کنیم
روزی خود ِ ما
دچار آن خواهیم بود
مرغ آمین
هر آنچه که بگوئیم را
با اسم خود ِ ما ، جمع می کند
و به خداوند اعلام می کند
آنگاه در انتهای جمله
آمیـن می گوید

+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت ۱۰:۳۴ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

📘فشار قبر جالبه بخونید

جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی ، در کسری از ثانیه انجام میشود . این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند . یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد . یه حس سبک شدن و معلق بودن .
بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود .

با مرور زندگی ، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود، وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد . برخی از این وابستگی ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی میکند .میزان و لول وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است .
روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند . این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی . مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود . ولی به هرحال وابستگی ست .
این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد . یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد . یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد . اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد . چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند . به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد . فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است . این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود . چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند . پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد . این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد .
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد .
بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود .
وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد . بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست . گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند.

به امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم:

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...
بگذار و بگذر
ببین و دل مبند
چشم بینداز و دل مباز
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت ...
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده...
"صادقانه زندگی کنید"
ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم. ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده‌ایم

📜دکتر الهی قمشه‌ای

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت ۵:۳۴ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

داستانک ۳۱۱

🪴آقا رضا پیرمردی بود که در روستای خود به میانه روی و تعادل معروف بود او زندگی خوبی را در طول عمر خود گذراند

👳‍♀👨‍🦰🧔‍♂او سه پسر بنام های شعیب ؛ مصطفی و مرتضی داشت

😢پس از فوت پدر و تقسیم ارث ؛ شعیب هر آنچه را که داشت پس انداز و هیچ استفاده ایی از آن نکرد

🌹مصطفی هر چه را که به ارث برد بین نیازمندان تقسیم کرد

🌷اما مرتضی که بجز سرمایه به ارث رسیده؛ اخلاق میانه روی را از پدر به ارث برده بود مقداری از مال خود را به نیازمندان انفاق کرد و مابقی آنرا در تولید بکار برد

🌸شعیب بخاطر استفاده نکردن از سرمایه به علت ضعف به بیماری لاعلاج ؛ مصطفی بخاطر بذل و بخشش زیاد ورشکسته و تنها مرتضی بود که زندگی پربرکت و سالمی را گذراند

👌مردم شهر داستان زندگی این سه فرزند را اثباتی بر فرموده خداوند حکیم در آیه ۲۹ سوره اسراء می‌دانستند

الإسراء آیه ۲۹

📖وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا

📖ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺨﻴﻠﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﺪﺍﺭ [ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﻲ ]ﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﻫﻢ [ ﺩﺭ ﺍﻧﻔﺎﻕ ] ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﺯ ﻣﺒﺎﺵ [ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻌﺎﺵ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧﺪ ] ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ [ ﻧﺰﺩ ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﺎﻥ ]ﻧﻜﻮﻫﻴﺪﻩ [ ﻭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺧﻮﺩ ]ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﺮﺩﻱ .

💐💐💐تقدیمی از سوی تلاوت کنندگان گروه‌های ختم قرآن یاسین به حضرت مهدی جان صاحب زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۴ساعت ۹:۸ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🌟خواندن روزانه سوره یاسین
و آثار آن بر زندگی🌟

🔅مهندس امید دین پرست محقق قرآن وعلوم غریبه می گوید

اینجانب عشق وافری به
🌟سوره مبارکه یاسین🌟 دارم و خوب می دانم که این سوره چه گشایشاتی که ایجاد نمی کند.
چه موکلین قدرتمندی دارد تا هر نوع آسیبی را به خیر تبدیل کنند.
شما بدون آن که بدانید این موکلین چگونه بر کلیه سیستم زندگی شما /همسرتان/فرزندانتان/اموالتان/چشم زخم ها /سحر ها وبلایا را چگونه چک می کنند اما صد افسوس که انسان پشت پرده را نمی بیند و خبر از کمک های الهی و آسمانی این سوره بزرگ ندارد.

خواهش می کنم این سوره را سرلوحه هر روز زندگیتان جای دهید.
آنگاه وقتی یک روز آنرا فراموش می کنید متوجه می شوید که چقدر آن روزتان بی فایده/کم رونق و پر از عصبانیت و پر خاشگری بوده و چه انرژی های مفیدی را از دست داده اید.
پس از آن دیگر دیوانه وار عاشق این سوره می شوید مثل چیزی که به آن نیاز دارید تا آرامتان بکند.
لذا سعی کنید با موکلینش انس بگیرید و در تنگناهای زندگی ببینید که چگونه به یاریتان می آیند و اصلا مگر کسی دیگر می تواند به شما صدمه بزند.
بلکه بی اختیار عشق شما به دل همه ی مخلوقات می افتد و ناگهان همه مطیع اوامر شما می شوند و قدرتی در کلام و نوشتار شما پدید می آید که نگو و نپرس البته نمی خواهم از باب امتحان کردن این موارد این سوره را بخوانید زیرا نیرو های آن بسیار هوشمندند بلکه از سر صدق با نیتی پاک و به جهت قرب الهی.

شیوه خواندن سوره یس

دوست عزیزم قبل از خواندن سوره ۱۴ صلوات و بعد از خواندن هم ۱۴ صلوات بفرست.

در ابتدا ۵ روز این سوره را بخوان و هر روز آن را به روح پاک یکی از پنج تن هدیه کنید. {حضرت محمد(ص)-حضرت علی (ع)-حضرت فاطمه(س)-امام حسن(ع)-امام حسین(ع)}

و روز ششم نیت کن که تا آخر عمر هر روز صبح بعد از نماز این سوره را بخوانی و تقدیم به روح پاک حضرت زهرا(س)کنی{ قبل از خواندن سوره ۱۴ صلوات و بعد از خواندن هم ۱۴ صلوات فراموش نشه.}تا هم خیر دنیا ببری و هم خیر آخرت زیرا قرآن کتابی است که متعلق به هر دو جهان است.

یادت باشه آیت الله کشمیری فرمودند:قلب سوره یس آیه ۵۸ {سلام قولا من رب رحیم}است پس هر وقت به این آیه رسیدی بسیار دعا کن و خواسته هایت را از خدا بخواه.

یادت باشه برای همه دعا کنی.

آیت الله وحید خراسانی فرمودند:هر کسی این مطلب به او رسید پخش کند.همچنین ایشان تاکید کردند که مبادا روزی بگذرد و شما این سوره را نخوانید.

پس بیایید همه با هم سوره یس را هر روز بخوانیم و به دیگران هم خبر بدهیم تا این سخنان به گوش تمام مردم عزیز برسد .التماس دعا دارم و دعاگوتون هستم..

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۴ساعت ۸:۳۳ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 


مردی تاجر و ثروتمند، هر چند ماه یک بار کسبۀ بازار را به عمارت خود برای ولیمه و سور میهمان می کرد. تاجر سنگ تمام می‌گذاشت و خرج زیادی می‌کرد. روزی که میهمانی داده بود درویشی به درب منزل او رفت. غلامان گفتند: میهمانی خصوصی است. درویش گفت: برای طعام نیامده ام. می‌خواهم صاحب عمارت را ببینم. حرفی دارم بگویم می روم. غلامان ،تاجر را صدا زدند. تاجر به نزد درویش آمد. درویش به او گفت: بدان تو یک انسان بخیل هستی! تاجر گفت: مگر کوری و این همه سخاوت و بخشش مرا نمی بینی؟! درویش گفت: در همۀ بخشش تو، ریالی نمی بینم صرف خود کرده باشی و نیازمندی بر سفرۀ خود میهمان کنی و یا خرج آخرت خود کرده باشی. وای بر بخیلی چون تو که خرج همگان می‌کنی، جز خرج آخرت خودت. به راستی که تو فقط همنشین و صاحب ثروت خویش هستی، نه مالک آن ثروت.....

+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم فروردین ۱۴۰۴ساعت ۸:۵۵ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 


جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی ، در کسری از ثانیه انجام میشود . این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند . یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد . یه حس سبک شدن و معلق بودن .
بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود .

با مرور زندگی ، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود، وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد . برخی از این وابستگی ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی میکند .میزان و لول وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است .
روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند . این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی . مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود . ولی به هرحال وابستگی ست .
این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد . یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد . یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد . اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد . چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند . به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد . فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است . این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود . چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند . پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد . این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد .
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد .
بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود .
وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد . بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست . گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند.

به امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم:

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ...
بگذار و بگذر
ببین و دل مبند
چشم بینداز و دل مباز
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت ...
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده...
"صادقانه زندگی کنید"
ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم. ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده‌ایم

📜دکتر الهی قمشه‌ای

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۳ساعت ۵:۴۷ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🎥 ماه رمضون های قدیم😍

یادش بخیر قدیم ها که ماه رمضون میشد
بوی ماه رمضون میومد🫠،بوی افطاری ها و سحری ها
یادش بخیر دم دمای اذان که میشد مادر میفرست مارو نونوایی برای افطاری نون بربری و سنگک گرم بخریم برای افطاری

کم سن تر که بودیم دوست داشتیم ماهم مثل بزرگتر ها روزه بگیریم و بگیم ماهم بزرگیم ولی مامانمون میگفت کله گنجشکی بگیر خدا ازت قبول میکنه🥺

بوی آش و سوپ های افطاری،دور هم افطار کردن ها،نشستن پای سریال های عطاران بعد افطار…
خیلی لذت داشت💔

همیشه موقع خواب میگفتیم مامان برای سحری منم بیدار کن ها میخوام فردا روزه بگیرم🥹
هول هولکی وقت سحر خوابالو بیدار میشدیم،صدای دعای سحر آروم از تلویزیون پخش میشد
نور کم اتاق و آشپزخونه 🥺

هعی چقد قدیم ها همه چی خوب بود💔کاش انقد آرزوی بزرگ شدن نداشتیم…یادش بخیر پدر مادر هایی که بودن و الان اسیر خاک هستن روحشون شاد باشه

+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۳ساعت ۷:۱۲ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

آقاجون همیشه قبل از افطار، نماز می‌خواند. من نه. چشمم به تلویزیون بود تا با الفِ الله اکبر، دو تا خرمای هسته جدا را قورت بدهم و لقمه‌های نان و پنیر و کره را تند تند بجوم و چایی شیرین را هورت بکشم رویش.
آن وسط ها می شنیدم که آقاجون با آن صدای غمگینش می‌خواند «سبحان ربی العظیم وبحمده.»

هنوز به تشهد نمازش نرسیده، یک نفری نصف نان سنگگ های گرم شده روی بخاری را خورده بودم و چند قطره مربا هم از سوراخ های نان افتاده بود روی شلوارم.
مامان‌بزرگ می‌گفت «مال خودته ننه. خفه نشی.
کسی از دستت نمی‌گیره.» خودش تازه هسته خرما را گذاشته بود کنار نعلبکی و داشت همه را دعای پیس پیسی می‌کرد.
اینطور که «خدایا محسن من، پیس پیس.
پروین من، پیس پیس.
مجید من...»
به من که می رسید می گفت «این بچه هم دست من امانته. اول یه عقل درست و حسابی. بعد عاقبت به خیری. بعد پول. بعد پیس پیس»

همان موقع، پارچ تخم شربتی های لِرد داده را هم می‌زد و یک لیوان می‌ریخت و دعاها را فوت می‌کرد بهش و می گفت «بخور ننه. تا آب و تخم قاطیه بخور.» و بعد صدای آقاجون می‌آمد که می‌خواند «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین.»

آقاجون که سر سفره می‌نشست، من جای نفس کشیدن هم نداشتم.
فوری آله می‌انداختم گوشه اتاق و چشم می‌گذاشتم روی هم. منتظر می‌ماندم تا مامان بزرگ بگوید «یکی به عباس آقای سرکوچه زنگ بزنه، بیاد سفره رو جمع کنه.» و بشنوم که آقاجون بگوید «ولش کن بچمو».
بعد صدای پاک کردن سفره می‌آمد و چیده شدن ظرف‌ها توی سینی و یا علی مدد مامان‌بزرگ که همیشه یک‌دستی سینی را بلند می کرد و می‌گرفت کنار گوشش.
از آن، موقع، فقط نیم ساعت می‌شد خوابید تا مامان بزرگ برگردد توی اتاق و با پشه کش بزند روی دست و پایم که «بلند شو نمازتو بزن به کمرت.
از صبح تا حالا دهنتو بستی، عبادت خدا رو نمیکنی؟» و من هی چشم‌هایم را نیمه باز می‌کردم و می‌گفتم «الان.»

مامان‌بزرگ می گفت «به ارواح خاک پروانه دیگه تا اول، نماز نخونی افطاری نمیدم بهت»
و فرداش که می‌شد، می‌دیدم نزدیک اذان، نشسته کنار سفره؛ پنیر تبریزی و کره را می‌مالد روی نان سنگگ و لقمه می‌کند و می‌چیند کنار بشقاب من.

✍مرتضی_برزگر

+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۳ساعت ۵:۵۲ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

🔴 بریم یه نکته دیگه بگم کیف کنید

💠 دو تا موضوع
🔹 اولا اینکه داریم به ماه مبارک رمضان نزدیک میشیم و باید آماده بشیم برای روزه داری
ولی نمیدونی به بچه ات به همسرت به رفیقت چطور بگی روزه بگیرن
توصیه میکنم این پست رو براشون بفرستی چون عاشق روزه میشن

🔹دوم اینکه :
دشمن خیلی برنامه داره برای سلامت مردم دنیا
انواع و اقسام ویروسها رو داره تولید میکنه که اگر سیستم بدنیت قوی نباشه سریع درگیر این ویروسها میشه

❌ خب پس راهش چیه؟؟؟؟
بیا تا بهت بگم

🔴 دوست داری سرطان نگیری؟؟؟

دوست داری بدنت عین ساعت کار کنه؟
فشار خون نگیری
دیابت نگیری
کبد چرب نگیری
و با هر ویروس جدیدی سرما نخوری و مریض نشی ؟؟؟

💠 بیا راهشو بهت بگم

🚨 ببین رفیق

بدن آدم یه جورایی مثل شهره، توش همه چی پیدا می‌شه؛ خونه‌های نو، ساختمون‌های کهنه، آشغالایی که گوشه و کنار مونده، و حتی آهن‌پاره‌هایی که دیگه به درد نمی‌خوره. حالا فکر کن شهرداری یه مدت کارشو تعطیل کنه، چی می‌شه؟! خیابون پر از زباله و خرابه می‌شه، هوا آلوده می‌شه، موش و سوسک و هزار تا دردسر پیدا می‌شه!

اینجاست که روزه گرفتن می‌شه همون "ضایعاتیِ قَدَر" که میاد شهر بدن رو تمیز کنه!
وقتی تعداد ساعت روزه‌داری از یه حدی بیشتر می‌شه، بدنت می‌گه: "بیکار که نمی‌تونم بشینم، یه چرخی بزنم ببینم چی به درد نمی‌خوره، جمع کنم!" بعد شروع می‌کنه به جمع کردن سلولای خراب، دیواره‌های سلولی شکسته، پروتئین‌های قدیمی و حتی سلولایی که ممکنه سرطانی بشن! بعد اینا رو می‌بره توی بازیافت، تیکه‌تیکه‌شون می‌کنه و تبدیلشون می‌کنه به آمینو اسید، یعنی همون مواد خامی که برای ساختن سلولای سالم لازمه.

✳️ پس چی شد؟!
یه روزه که می‌گیری، داری بدنت رو از آشغالای اضافی، از سلولای فاسد، از مواد زائد و حتی از سلولای پیش‌سرطانی پاکسازی می‌کنی! یعنی بزرگ‌ترین راه پیشگیری از سرطان دقیقاً همینه!

حالا ببین خدا چقدر ما رو دوست داشته که این "عملیات شهرداریِ بدن" رو گذاشته تو دل عبادت، اونم با چه عزتی!

فکر کن روزه بگیری، هم روح و دلت سبک بشه، هم بدنت از شر زباله‌ها خلاص بشه! عجب معامله‌ای...

خدا روزی‌مون کنه که هم جسممون پاک بشه، هم دلمون...

+ نوشته شده در  شنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۳ساعت ۸:۳۷ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

✅اگر بگویند فردا خواهی مرد، چه می‌کنی؟

ثروت و ساختمان‌های یک شهر را به تو ببخشند آیا خوشحال می‌شوی؟

اگر تو را حاکم آن مملکت قرار دهند آیا قبول می‌کنی؟

اگر بهترین لحظات و خوش‌ترین برنامه‌ها را اجرا کنند شاد می‌شوی؟

اگر بهترین غذا و خوردنی‌ها را برایت آماده کنند می‌خوری

اگر بهترین فیلم و موسیقی را بیاورند گوش می‌دهی؟

اگر بهترین سیما و چهره را به تو عطا کنند در آینه به آن می‌نگری؟

گمان کن مرده‌ای اهل و فرزندان بر تو گریه می‌کنند.

گمان کن در غسالخانه مرده‌شور تو را غسل می‌دهد.

گمان کن بر تو سدر و کافور می‌ریزند و تو را خوشبو می‌کنند.

گمان کن لباس‌های تنت را کنده و کفن سفید بر تو انداخته‌اند.

گمان کن تو را در تابوت گذاشته و چهار طرف آن را گرفته و به سوی قبرستان می‌برند.

گمان کن امام بر تو نماز میت می‌خواند و آخرین تکبیرات را ادا می‌کند.

گمان کن تو را در قبر گذاشته و خشت بر دروازه آن می‌گذارند.

گمان کن بر تو خاک می‌ریزند.

گمان کن اینک در قبر تنها و بی‌کس در تاریکی آن مکان دراز کشیده‌ای.

گمان کن اینک نکیر و منکر از تو سؤال می‌کنند.

یقین کن که این سلسله کارها و عملیات را روزی تجربه خواهی کرد همان گونه که دوستان تو جلوتر از تو و پادشاهان و قدرتمندان تجربه کردند و ما هر روز به این اصل مکتوب نزدیکتر می‌شویم.

قدم به قدم، سال به سال، ماه به ماه، هفته به هفته، ساعت به ساعت و ثانیه به ثانیه به مرگ نزدیکتر می شویم.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡ﴾
[الجمعة: 8

+ نوشته شده در  دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ساعت ۸:۱۰ ب.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  | 

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سئوال می کند : آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد ؟ خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی ندارد ! فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گوید : من مسافری گم کرده راه هستم ، آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم ؟ قصاب در جواب می گوید : مهمان حبیب خداست ، لختی بنشین تا کارم را انجام دهم ، آن گاه با هم به خانه می رویم ، موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آنرا جدا کرد در پارچه ای پیچید و...کنار گذاشت . ساعاتی بعد قصاب می گوید : کار من تمام است برویم ، سپس با موسی به خانه قصاب می روند و به محض ورود به خانه ، رو به موسی کرده و می گوید : لحظه ای تامل کن ! موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته ، آنرا باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد . شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خودجلب کرد ، وقتی تور به کف حیاط رسید ، پیرزنی را در میان آن دید با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید ، سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد ، دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت : مادرجان دیگر کاری نداری ، و پیرزن می گوید : پسرم ان شاءالله که در بهشت همنشین موسی شوی . سپس قصاب پیرزن را مجدداً در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرارداده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید : او مادر من است و آن قدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آن که همیشه این دعا را برای من می خواند که " انشاء الله در بهشت با موسی همنشین شوی ! "
چه دعایی !! آخر من کجا و بهشت کجا ؟ آن هم با موسی !

موسی لبخندی می زند و به قصاب می گوید : من موسی هستم و تویقیناً به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد

+ نوشته شده در  یکشنبه یازدهم آذر ۱۴۰۳ساعت ۵:۵۱ ق.ظ  توسط من و همسرم کپی با ذکر صلوات آزاد  |